قصیدة البردة

شاعر صوفي سراينده قصیده بردة در اصل مغربی بوده و در سال 608 هـ ق به دنیا آمده در در بوصیر نشأت گرفت و در سال 696 دار فانی را وداع گفت.

علوم عربی و علوم دینی را در شهر قاهره مصر فرا گرفت. و در نزد علی أبو ابوعباس المرسی شاگردی کرد.

می گویند سبب نظم قصیده برده این بوده که ایشان به مرضی به نام غضال گرفتار میشود و هر چه مداوا میکنه فایده ای نمی بینه. پس صلوات به پیامبر را خیلی زیاد میگه  تا اینکه یه روزی پیامبر صلی الله علیه و سلم رو در خوابش میبینه و  پیامبر بوصیری رو با ردای خودش میپوشانه. و امام بوصیری یه دفعه از خواب می پره و میبینه که هیچ اثری از مریضیش نیست. پس این شعر مشهور ، قصیده برده رو میگه.


ادامه نوشته

توپه توپ

همه چی در مورد وهابیت. سایت شیعه

وهابيت

« يَخرُجُ ناسٌ مِن قِبَلِ المَشرِق ويَقرَؤونَ القُرآن لايُجاوِزُ تَراقِيَهُم يَمرَقونَ مِنَ الدّين كَما يَمرُقُ السَّهمُ مِنَ الرَّمِيَّة ثُمَّ لايَعودون فيه حَتّى يَعودُ السَّهمُ إِلى فوقِهِ قيلَ ما سِيماهُم قالَ سيماهُمُ التَّحلِيق أو قال التَّسبيد.»[2]
«افرادی از ناحیه مشرق، قیام می­کنند و قرآن تلاوت می­کنند و حال آن که قرآن از گلوی آنان تجاوز نمی­کند (و نمی­توانند از قرآن بهره برند) این گروه از دین خارج می­شوند همان گونه که تیر از کمان خارج می­شود و دیگر به طرف دین بر نمی­گردد مانند تیر که به سوی کمان برنمی­گردد. از رسول خدا- پرسیده شد که این فرقه چه نشانه­ای دارد؟ فرمودند: چهره این گروه با سرهای تراشیده مشخص می­شود.»

زيني دحلان شافعي و نقد وهابيت



نویسنده :  حبيب عباسي
از ابتدای ظهور فرقه وهابیت علمای مذاهب مختلف با آن به مقابله پرداخته و با نگارش ردیّه و سخنرانی­های خود به آگاه سازی مسلمانان و مقابله با این انحراف در جهان اسلام پرداختند که از میان آنان زینی دحلان جایگاه ویژه­ای دارد.
احمد زینی دحلان مکّیِ شافعیِ، فقیه و مؤرّخ و صاحب نظر در علوم مختلف بوده است و مفتی شافعی مکّه مکّرمه و شیخ الاسلام بوده است، در سال 1231ه.ق در مکه بدنیا آمد و در سال 1304ه.ق در مدینه از دنیا رفت.
وی دارای تألیفات بسیاری است. برخی از آثار وی عبارتست از:
1 . الازهارالزينية في شرح متن الألفية،2 . تاريخ الدول الإسلامية بالجداول المرضية، 3 . فتح الجواد المنان على العقيدة المسماة بفيض الرحمن، 4. نهل العطشان على فتح الرحمن.
دو عنوان از تألیفات وی بر ضد وهابیّت می باشد که عبارتند:
1. کتاب «فتنة الوهابیة»: که کتاب مختصری در تاریخ و جنایات وهابیّت می­باشد و چون ایشان از معاصرین محمد بن عبدالوهاب است اشراف خوبی نسبت به تاریخ و اقدامات وهابیّت داشته است. این کتاب در سال 1978م در ترکیه به چاپ رسیده است[1] و ترجمه­های فارسی آن به نام «تاریخ وهابیان» و «سرگذشت وهابیّت» بارها به چاپ رسیده است.
2. کتاب «الدرر السنیّة فی الرد علی الوهابیة»: این کتاب که در ردّ عقائد وهابیّت در بحث توسل و زیارت قبور است.
 
زینی دحلان و تطبیق پیشگوئی پیامبر بر فرقه وهابیّت
احمد زینی دحلان مفتی شافعی مکّه مکرّمه در کتاب خود به نام «الفتنـة الوهابیّـة» روایت ذیل را از صحیح بخاری نقل کرده و آنرا چنین تحلیل می­کند.
در صحیح بخاری روایتی از پیامبر نقل شده است که ایشان فرمودند:
« يَخرُجُ ناسٌ مِن قِبَلِ المَشرِق ويَقرَؤونَ القُرآن لايُجاوِزُ تَراقِيَهُم يَمرَقونَ مِنَ الدّين كَما يَمرُقُ السَّهمُ مِنَ الرَّمِيَّة ثُمَّ لايَعودون فيه حَتّى يَعودُ السَّهمُ إِلى فوقِهِ قيلَ ما سِيماهُم قالَ سيماهُمُ التَّحلِيق أو قال التَّسبيد.»[2]
«افرادی از ناحیه مشرق، قیام می­کنند و قرآن تلاوت می­کنند و حال آن که قرآن از گلوی آنان تجاوز نمی­کند (و نمی­توانند از قرآن بهره برند) این گروه از دین خارج می­شوند همان گونه که تیر از کمان خارج می­شود و دیگر به طرف دین بر نمی­گردد مانند تیر که به سوی کمان برنمی­گردد. از رسول خدا- پرسیده شد که این فرقه چه نشانه­ای دارد؟ فرمودند: چهره این گروه با سرهای تراشیده مشخص می­شود.»
زینی دحلان پس از نقل این حدیث از صحیح بخاری، در تطبیق آن به وهابیّت می­نویسد:
«ففي قولِهِ سيماهُمُ التَّحليق تَصريحٌ بِهذِهِ الطّائِفَة لأنهم كانوا يَأمُرُون كُلُّ مَنِ اتَّبَعَهُم أَن يَحلُق رأسَه ولم يكن هذا الوَصف لأحدٍ مِنَ طَوائِفِ الخَوارِج والمُبتَدِعَةِ الّذينَ كانوا قبلَ زَمَنِ هؤلاء... »[3]
«پس این کلام رسول خدا که سر تراشیدن نشانه بارز این طائفه شمرده شده است، صراحت در فرقه وهابیّت دارد، زیرا تنها این فرقه هستند که به پیروان خود دستور می­دهند سر خود را بتراشند و این صفت در هیچ یک از فرقه­های خوارج و بدعت گذار قبل از وهابیّت دیده نشده است.»
همچنین در «الدرر السنیّة فی الردّ علی الوهابیة» در ادامه بحث پیرامون این روایت می­نویسد:«به خاطر اینکه آنان (وهابیها) به کسی که از آنها تبعیت می­کند ،دستور می­دهند که سرشان را بتراشند و او را رها نمی­کنند مگر اینکه آن شخص ،سرش را بتراشد و این مطلب و خصوصیت در هیچ یک از فرقه­هایی که در گذشته وجود داشتند واقع نشده است، پس حدیث درباره وهابیّت صراحت دارد.»[4]
زینی دحلان درباره اختلاف شدید وهابیّت با علمای اهل­سنّت و مناظره­های متعدّد ایشان با علمای وهابی چنین می­گوید:
«چون پسر عبدالوهاب و یاران خبیثش دعوت خود را - که موجب کافر شدن مسلمانان گردید-  آشکار نمودند، قبائل شرق را یکی پس از دیگری تحت نفوذ خود درآورده و به بسط و گسترش قلمرو خود پرداختند. یمن و حرمین شریفین و قبایل حجاز را تصرف کرده و تا نزدیکی شام ،آن مناطق را تحت سیطره و تسلّط خود قرار دادند . در آغاز امر، گروهی از علمای خود را به حرمین فرستادند و می­پنداشتند که آنان قادرند تا عقائد علمای حرمین را منحرف نموده و به شبهه و انحراف دچار سازند؛ ولی چون به حرمین رسیدند و عقائد خود را برای علمای حرمین بازگو کردند و آنقدر با ایشان به بحث و مناظره پرداختند تا برای علمای حرمین جهالت و گمراهی آنان قطعی گردید. علمای حرمین عقائد ایشان را مشتمل بر کفریّات فراوان یافتند و بعد از اقامه برهان در مقابل ایشان، در نزد قاضی القضاة شهر مکه، استدلالی بر ضدّ آنها نوشتند که متضمّن حکم به کفر ایشان به خاطر آن عقائد بود.
این حادثه در دوران حکمرانی «شریف مسعود بن سعید بن سعد بن زید» که در سال 1165ه.ق درگذشت، اتفاق افتاد. وی حکم به زندانی نمودن این منحرفین نمود، و برخی از آنان به زندان افتاده و برخی دیگر به درعیّه گریختند و مردم آنجا را، به آنچه که رخ داده بود، آگاه ساختند و به سرکشی و استکبار خود افزودند. بعد از آن حکّام مکه مانع آمدن آنها برای انجام مراسم حج گشتند و آنها به برخی قبایل تحت امرِ امیر مکه هجوم برده و مردم را اذیّت و آزار کردند، تا اینکه نبردی بین آنان و امیر مکّه(شریف غالب) درگرفت که آغاز آن در سال 1205 ه.ق بود. در این مدت حوادث بی‌شماری اتفاق افتاد و مردم بسیاری کشته شدند.»[5]
نقل زینی دحلان از جنایات وهابیت در حجاز!
زینی دحلان مفتیِ شافعیِ مکه مکرّمه در کتاب خود بر ضد وهابیت می­نویسد: «وابتداءُ القِتال بَينهُم وبينه من سنة خمس بعد الماتين والألف وكان ذلك في مدة سلطنة مولانا السلطان سليم الثالث ابن السلطان مصطفى الثالث بن أحمد ( و أما ابتداء أول ظهور الوهابيّة ) فكان قبل ذلك بسنين كثيرة و كانت قوتهم و شوكتهم في بلادهم أولا، ثم كثّر شرّهم و تزايد ضَررِهم واتّسع مُلكِهم و قَتَلوا مِن الخلائق ما لا يحصون و استَباحوا اموالهم و سبّوا نساءهم.»
«جنگ بین حکومت و وهابیت از سال 1205ه.ق آغاز شد و این جنگ در زمان حکومت سلطان سلیم سوم فرزند سلطان مصطفی سوم بود. (اما درباره ابتدای فعالیت و ظهور وهابیت) سالها قبل از آن شروع شده بود و در ابتداء قوت و عظمتشان در مناطق خودشان بود و سپس شرِّ آنها زیاد شد و ضرر آنها افزون گردید و حکومت آنها گسترش یافت و تعداد بی­شماری از مردم را کشتند و اموالشان را مباح کردند و زنانشان را به اسارت گرفتند.»[6]
زینی دحلان درباره مؤسس فرقه وهابیّت می­نویسد:
«...و مؤسّس مذهب آنها محمد بن عبدالوهّاب بود که اصل او از مشرق و قبیله بنی­تمیم بود و از کسانی بود که عمر طولانی داشت و شاید از کسانی بود که به آنها مهلت داده شده است زیرا او نزدیک به صد سال زندگی کرد تا گمراهی او در بین مردم منتشر شد.» [7]
احمد زینی دَحلان و انحرافات محمد بن عبدالوهّاب
احمد زینی دحلان، مفتیِ شافعیِ مکه مکرّمه می­نویسد:
«او در ابتدای زندگی­اش از طالبان علم در مدینه­ی منوّره بود. پدرش مردی صالح و از اهل علم بود؛ و همچنین برادرش شیخ سلیمان، پدر و برادر و اساتیدش متوجه شدند که به زودی به جهت سخنان و رفتار و انحرافاتی که از او در بسیاری از مسائل مشاهده می­شود، از او گمراهی و ضلالت سرخواهد زد و لذا او را توبیخ نموده و مردم را از او برحذر داشتند.
و گمراهی­ها و ضلالتهایی از او سرزد که به سبب آن،جاهلان را منحرف کرده و با امامان دین مخالفت نمود و به واسطه آنها مؤمنان را تکفیر کرد، او گمان نمود که زیارت قبر پیامبر و توسل به او و انبیاء و اولیاء و صالحان و زیارت قبور آنها به جهت تبرّک شرک است، و نیز صدا زدن پیامبر هنگام توسل به او شرک می­باشد، و اینکه هر کس چیزی را به غیر خدا نسبت دهد گر چه از طریق مجاز عقلی باشد،شرک است؛ مثل اینکه بگوید: فلان دارو برای من سودمند واقع شد، یا توسل من به فلان ولی ،سودمند واقع شد.
او به ادلّه­ای تمسّک کرده که در هیچ مرامی،مفید نخواهد بود؛ زیرا عبارتی را آورده که در آنها مغالطه نموده و زینت داده است و با آنها عوام را به اشتباه انداخته تا او را پیروی نمایند، و برای عوام مردم، رساله­هایی نوشته تا اینکه پیروان وی ،معتقد به کفر اکثر اهل توحید شده­اند و با حاکمان شرق که اهل درعیه بودند همگام شدند و نزد آنان ماندند تا آنان را یاری دادند و بدعت آنان را تقویت کردند و این اعتقادات را وسیله­ای برای تقویت حکومت خود کردند...»[8]
 
گمراهی محمد بن عبدالوهّاب با تطبیق آیات مشرکین بر مسلمانان
احمد زینی دحلان که در اواخر سلطنت عثمانی مفتی مکه مکرّمه بوده است درباره محمد بن عبدالوهّاب می‌نویسد:
«بسیاری از اساتید محمد بن عبدالوهّاب در مدینه می­گفتند: بزودی این مرد گمراه می­شود و به واسطه او افراد دیگری هم  منحرف می­شوند و این وعده به وقوع پیوست. محمد بن عبدالوهّاب گمان کرده بود که مذهب او ، توحید خالص و از هر نوع از شرک،دور می­باشد و مردم از ششصد سال پیش مشرک بوده­اند و او دینشان را تجدید خواهد کرد و او کسی خواهد بود که همه آیات قرآنی که درباره مشرکان نازل شده بود را بر اهل توحید تطبیق خواهد نمود...»[9]
زینی دحلان و اعتراض سلیمان بن عبدالوهّاب به برادرش
زینی دحلان در جای دیگری می­نویسد:
«كان محمد بن عبد الوهّاب الذي ابتدع هذه البدعة يخطب للجمعة في مسجد الدرعيّة ويقول في كل خطبةٍ ومن تَوَسَّل بالنَّبي فقد كفر وكان أخوه الشيخ سليمان بن عبد­الوهّاب من أهل العلم فكان ينكر عليه إنكاراً شديداً في كل ما يفعله أو يأمر به ولم يتبعه في شئ مما إبتدعه وقال له أخوه سليمان يوماً، كم أَركانُ الإسلام يا محمد بن عبد الوهاب؟ فقال خمسة. فقال أنت جعلتها سِتّة؛ السادس من لم يتّبعك فليس بِمُسلِم هذا عندك ركنٌ سادسٌ للإسلام.»
«محمد بن عبدالوهّاب کسی است که این بدعت را جعل کرد. او در روز جمعه در مسجد درعیّه خطبه می­خواند و در هر خطبه­ای می­گفت: هر کس به پیامبر توسّل کند کافر است. برادرش شیخ سلیمان بن عبدالوهّاب که از اهل علم بود او را شدیداً انکار می­نمود، و از هیچ یک از بدعت­هایش پیروی نمی‌کرد. روزی برادرش سلیمان به او گفت: ارکان اسلام چند تا است ای محمد بن عبدالوهّاب؟! گفت: پنج تا، او گفت: ولی تو ارکان اسلام را شش تا می‌دانی، و ششم آن این است که هر کس از تو تبعیّت نکند مسلمان نیست، و این رکن ششم اسلام نزد تو است.»[10]
 


[1] چون ترکیه پایتخت حکومت عثمانی بوده و سرزمین حجاز قبل از وهابیّت جزئی از قلمرو حکومت عثمانی بوده و با جنگ حاکمیت بر حجاز را واگذار کرده است، شرایط چاپ کتبی که بر ضد وهابیّت به رشته تحریر در آمده است در ترکیه مساعد است.
[2]. بخاری، محمد بن اسماعیل، صحیح بخاری، دارالفکر، بیروت، 1401، ج8، ص218، کتاب التوحید، باب قرائت الفاجر و المنافق، ابن ماجه قزويني، محمد بن يزيد، سنن ابن ماجه، محمد فؤاد عبد الباقي(تحقیق)، دار الفكر، بيروت، ج1، ص62. الوهابیّة، مکتبة الحقیقة،استانبول، طبعة جدید
[3] . زینی دحلان شافعی، الدرر السنیة فی الرد علی الوهابیه، مکتبة ایشیق، استانبول، 1396ه، ص50، زینی دحلان شافعی، فتنة ة بالاوفست، اول، ص19.
[4] الدرر السنية في الرد على الوهابية، أحمد زيني دحلان، ص50.
[5] فتنة الوهابية، أحمد زيني دحلان، ص10، الدرر السنية في الرد على الوهابية، أحمد زيني دحلان، ص44.
[6] فتنة الوهابية، أحمد زيني دحلان، ص3.
[7] .فتنة الوهابية، أحمد زيني دحلان، ص3.
[8] .همان، ص4.
[9]. همان، ص5.
[10]. الدرر السنية في الرد على الوهابية، أحمد زيني دحلان، ص39.



منبع:
http://www.pajoohe.com/FA/index.php?Page=definition&UID=44779

مادر

خدایا ...

بالاتر از بهشت چه داری؟؟؟

برای زیر پای مادرم می خواهم ...

مادر تنها کسیه که می تونی براش ناز کنی؛

سرش داد و بیداد راه بندازی؛

باهاش قهر کنی؛

اما اون با اینکه تو مقصری؛

بازم با بشقاب غذا میاد و میگه :

با من قهری با غذا که قهر نیستی ...!

بحث المطالع  لمن یطالع

بحث المطالع

لمن یطالع

ادامه نوشته

سلام یه مطلب در مورد طرز کار نقشبندیه سیفیه

حتما مطالعه بفرمایید...


گزیده از کتاب سعادت در سایه عرفان نوشته حضرت مرحوم الحاج حاجی گلدی آخوند سیفی (رحمه الله تعالی) مروج طریقه علیه نقشبندیه سیفیه در ایران

ادامه مطالب...

ادامه نوشته

اصول یازده گانه نقشبندیه

بسم الله الرحمن الرحيم

رِجَالٌ لاتُلهِیهِم تِجَارَةٌ وَلا بَیعٌ عَن ذِکرِ الله

سوره نور آیه 37

  


اصول یازده گانه


نقشبندیه

 


عبدالله آخوند گوگ آتابای سیفی

ادامه نوشته

حديث

2782 - أَخْبَرَنَا يَزِيدُ بْنُ هَارُونَ، أَنْبَأَنَا شُعْبَةُ، عَنْ قَتَادَةَ، عَنْ أَنَسٍ، قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ: «لَا يُؤْمِنُ أَحَدُكُمْ حَتَّى يُحِبَّ لِأَخِيهِ مَا يُحِبُّ لِنَفْسِهِ» 
[تعليق المحقق] إسناده صحيح

يعني : مؤمن كامل نيست هيچ كدام شما تا اينكه  دوست بدارد به برادر خود [برادر ديني] چيزي را كه براي خود دوست ميدارد.

سنن دارمي

لا يؤمن احدكم حتى يقال انه مجنون ) - او كما قال رسول الله صلى الله عليه وسلم

سعدی از سرزنش غیر نترسد هیهات، غرقه در نیل چه اندیشه کند باران را!

حتما بخونید مختصری از طریقه نقشبندیه نوشته ی عبدالله آخوند سیفی پسر مرحوم حاجی گلدی آخوند سیفی

شفاي درد دل ها گشت عرفان


ز عرفان روشن آمد جاودان جان

 ناصرخسرو

 

 

آشنایی  با


عرفان        و  تصوف

 

 

 

 

عبدالله آخوند گوگ آتابای سیفی


حوزه علمیه روحانیه سیفیه قلندرآباد پائین گنبد

ادامه نوشته

مختصری از احکام رمضان

شَهرُ رَمَضَانَ الذی اُنزِلَ فِیهِ القُرآن

                      (سوره بقره آیه 185)

 

احکام رمضان

 

حاوی مطالبی چون:

 

ü      انواع روزه

ü      نیت روزه

ü      دعای افطار

ü      مفسدات و کفاره

ü      مواردی که فقط قضاء لازم است

ü      مواردی که روزه باطل نمی شود

ü      روزه مسافر

ü      روزه مریض

ü      روزه های نفل

ü      اعتکاف

ü      نماز تراویح

ü      شب قدر

ü      صدقه فطر

ü      توصیه هایی برای استفاده بهتر از رمضان

 

استاد شریعت و پیر طریقت:

حاجی گلدی آخوند سیفی

مدیر و مدرس حوزه علمیه روحانیه سیفیه گنبد

متوفی 1389

 هجری شمسی

(رحمة الله علیه)

با عرض پوزش ادامه مطلب ويرايش ميشود 

ادامه نوشته

نصیحت

حضرت امام ربانی مجدد الف ثانی شیخ احمد فاروقی السرهندی رحمه الله می فرماید:

آدمی را از تصحیح اعتقاد به موجب آرای فرقه ناجیه اهل سنت و جماعت رضوان الله علیهم احمعین که سواد اعظم و جم غفیر اند ، چاره نبود تا فلاح و نجات اخروی متصور شود.

عبرت آمیز

داستان عبرت آموز

ادامه نوشته

بار الها ...


اللهم إنا نسألك


زيادة في الدين


وبركة في العمر


وصحة في الجسد


وسعة في الرزق


...وتوبة قبل الموت


وشهادة عند الموت


ومغفرة بعد الموت


وعفوا عند الحساب


وأمانا من العذاب


ونصيبا من الجنة


وارزقنا النظر إلى وجهك الكريم

دومين قصر بهشتي



بسم الله الرحمن الرحيم

نحمده و نصلي علي رسوله الكريم



درود و رحمت بي كران الله بر شما برادران و خواهران ايمانيم

طبق قولي كه داده بودم دومين راه براي دست يابي به قصري در بهشت را بر اساس احاديث صحيح خدمت

شما معرفي مي كنم...


هيچج يك از ما نيست كه ادعا كند به بازار نمي رود. گروهي براي دوري از فساد از رفتن به بازار خود داري 

مي كنند حال آنكه نمي دانند همانگونه كه بازار مركز فساد است مي تواندبهترين مكان بر روي كره خاكي 

باشد!!

آري جاي تعجب است اما اگر حديث امروز را بخوانيد متوجه خواهيد شد:

أن رسول الله صلى الله عليه و سلم قال من قال في السوق لا إله إلا الله وحده لا شريك له له الملك وله 

والحمد يحيي ويميت وهو حي لا يموت بيده الخير وهو على كل شيء قدير كتب الله له ألف ألف حسنة ومحا

عنه ألف ألف سيئة وبنى له بيتا في الجنة 


رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم مي فرمايد: كسي كه در بازار بگويد: لا إله إلا الله وحده لا شريك له له

الملك وله والحمد يحيي ويميت وهو حي لا يموت بيده الخير وهو على كل شيء قدير


خداوند براي او يك ميليون حسنه مي نويسد و يك ميليون سيئه يا گناه وي را پاك مي كند و براي او خانه اي

در بهشت بنا مي كند..



مصادر: سنن ترمذي، سنن ابن ماجه، سنن الدارمي، المستدرك علي الصحيحين، معجم الكبير طبراني


{نگاهي كوتاه به تاريخچه وهابيت}

(بسم الله الرحمن الرحيم)

مقدمه :

سپاس خدايي را كه پروردگار جهانيان است و درود وسلام بر سرورمان،سرور اولين و اخرين ،محمد(ص)وبر اهل بيت ايشان باد كه ارباب جمال ظاهر وكمال باطن اند وهمچنين بر جميع ياران و تابعين تا روز جزا

اما بعد: برادران مسلمان ،آگاه باشيد واز فرقه مخالف دينتان شناخت حاصل نماييد ، كه آن فرقه ((وهابيت))است كه توسط محمد نجدي فرزند عبدالوهاب تاسيس گرديده.

وهابيت، راهي است كه محمد بن عبدالوهاب دعوتگر ان بود . او از تعاليم ((ابن تيميه)) استفاده نمود .به راهي كه او تاسيس نمود مرام ((وهابي ))گفته شد. اين نام را مسلمانان بر انان گذاشته اند اما انان خود را ((سلفي))(يعني پيرو راه پيشينيان) معرفي مي كنند.

محل نشآت گيري وهابيت منطقه اي به نام نجد (مكان مدعي دروغين پيامبري يعني مسيلمه كذاب ) است. محلي كه پيامبر اكرم(ص) در مورد ان فرمود ((در سرزمين نجد بلاها و فتنه هايي بوجود خواهد امد واز انجا شاخ شيطان اشكار خواهد گشت)). مرام وهابيت در سال 1143 ه.ق تازه پا گرفته بود.

اصل پيدايش وهابيت

پدر بزرگ محمد بن عبدالوهاب ، سليمان تميمي ، چوپاني فقير بود. وي يك شب خواب مي بيند كه از او شعله هاي اتش خارج و بر روي زمين پخش شده وهر كس را كه مقابلش بيايد مي سوزاند.در تعبير خواب به او گفتند : از نسل تو پسري بدنيا خواهد امد كه قدرتمند شده و افراد زيادي را هلاك خواهد كرد.بالاخره نوه او بدنيا امد .نامش محمد گذاشته شد .پدرش عبدالوهاب ، مردي عابد وعالم وبر مذهب حنبلي بود.

محمد بعد از اينكه بالغ و عاقل شد شروع به يادگيري علم از پدرش نمود. بعد از مدتي به مكه وسپس به مدينه رفت ودر انجا از (شيخ عبدالله ابن ابراهيم) شاگردي نمود. دران مكان شروع به عيبجويي از زائرين پيامبر نمود. سپس به بصره رفته در انجا نيز عقايد خود را ابراز نمود واين باعث شد مردم بصره او را از شهر خارج نمايند . او سپس به نجد باز گشت در انجا هم از عقايد مسلمانان ايراد مي گرفت. پدرش نيز او را نصيحت مي كرد ولي به نصايح پدرش هم گوش نمي داد.شيخ عبدالوهاب در سال 1153 ه ق وفات نمود. وبعد از وي محمد عقايد خود را در بين مردم شايع نمود و بسياري را گمراه كرد.

سازماندهي وهابيت بدست انگليس

در سال 1710م وزارت مستعمرات انگليس به 9 نفر از افراد كاردان و زيرك ماموريت داد تا براي جاسوسي در دولتهاي اسلامي بروند، از انها فقط پنج نفر به لندن باز گشتند كه يكي از انها فرد خبره اي به نام ((همفر)) بود.ماموريت او در كشور تركيه بود همفر به تركيه امد ونامش را محمد گذاشت و بسياري از مسائل و علوم اسلامي وقران را فرا گرفت.

دومين بار او به عراق رفت. در ان سفر با محمد ابن عبد الوهاب ملاقات نمود وچون دانست كه اين عبدالوهاب جوان جاه طلب واز خود راضي بود واز مذهب و اعتقادات مسلمانان عيبجويي مي كرد ، بسيار خوشحال شد و اطمينان يافت كه دو وظيفه اي كه دولت بريطانيا به او محول كرده بود به وسيله او عملي نمايد. اولين دستور ، شوراندن مردم در مقابل دولت عثماني و دومين دستور فتنه انگيزي بين مسلمانان با تاسيس مذهبي جديد بود .

همفر از ان پس با محمد ابن عبد الوهاب بسيار صميمي شد و با او در مورد مسايل مختلف بحث مي كرد وهر كجا كه محمد ابن عبد الوهاب بر خلاف مذاهب نظر مي داد او را تشويق مي كرد.

همفر به دروغ به محمد ابن عبدالوهاب گفت:خواب ديده ام پيغمبر بر منبري نشسته و برای علما سخنراني مي كرد در ان هنگام شما (محمد ابن عبدالوهاب )با سيمائي نوراني وارد شدي و پيغمبر از جاي خود بر خواست وتو را به اغوش كشيد وبر پيشاني ات بوسه زد وگفت: اي محمد تو وارث حقيقي من در تمام امورات ديني و دنيوي مسلمين مي باشي. وتو در ان لحظه گفتي : يا رسول الله من نمي توانم علم و عقيده خود را براي مردم بر ملا كنم واز شر مردم مي ترسم.پيامبر فرمود :اي محمد تو از شناختي كه بر خويشتن داري برتر هستي وهيچ ترسي به خود راه نده.

محمد ابن عبدالوهاب بعد از شنيدن اين دروغ بدون انكه فكري كند خوشحال شد وبعد از ان بر تاسيس مذهبي جديد مصمم گشت .

همفر محمد ابن عبدالوهاب را به حالتي كه دلخواه انگليس بود در اورد. وزارت انگليس به همفر دستور داد تا 6 مورد ديگر را در مغز محمد بگنجاند تا او اين موارد را دير يا زود بين مردم اجرا كند:

1- فتوا دهد كسي كه مذهب محمد ابن عبدالوهاب را نپذيرد كافر شده و جهاد با او فرض خواهد شد.

2- تخريب خانه خدا .

3- شوراندن اعراب عليه حكومت عثماني .

4- انهدام گنبد هاي بار گاه اولياء.

5- ايجاد هرج و مرج در سرزمين هاي اسلامي.

6- چاپ قران دست كاري شده.

همفر توانست چهار مورد را در افكار محمد ابن عبدالوهاب جاي دهد ودر دو مورد نا موفق بود.انهدام خانه خدا و تغيير قران، زيرا محمد ابن عبدالوهاب از اجراي دو مورد بسيار مي ترسيد.

فعاليت هاي محمد ابن عبدالوهاب براي ايجاد مذهب جديد

محمد ابن عبدالوهاب از سال 1143ه.ق مذهب تازه اي را تاسيس كرد . او با محمد ابن سعود متحد شد . محمد ابن سعود كه اولين امير وهابيون بود ، امارات را تصرف نمود. بعد از او فرزند ارشدش بجاي او نشست ودولت انگليس اين دو محمد را بسيار حمايت كرد وتوسط انها بر اهداف خود رسيد. در سال 1206 محمد ابن عبدالوهاب فوت كرد .وهابيون علماي خود را به حرمين مي فرستادند تا عقايد علماي انجا را با مكر و نيرنگ تغيير دهند. در سال 1222 دولت عثماني تلاشهايي براي مقابله با وهابي ها انجام داد انها بار اول شكست خوردند اما در سال 1227 با تدارك زيادي دو باره حمله كردند وتوانستند وهابی ها را از حرمين خارج وامير انها را دستگير كنند. در سال 1230 بين وهابيها و دولت عثماني صلح بر قرار شد از اين ايام به بعد امارت وهابيت در دست سعودي ها افتاد.

در سال 1235 (تركي)پسر عبدالله سعود ، رياض را تصرف كرد و پايتخت سعودي ها از درعيه به رياض منتقل شد بعد از او فيصل پسر تركي بر تخت پدر نشست.

فيصل سرزمين نجد را هم تصرف كرد وروز به روز بر توسعه طلبي او افزوده مي شد ولي دولت عثماني در طي جنگي او را سركوب ودستگير كرد وبجاي فيصل ،خال ابن سعود را امير قرار داد. خالد ابن سعود عقيده سالمي داشت ودر كنار دولت عثماني پرورش يافته بود.وهابي ها بر عليه او شورش كردند وباعث متواري شدن خالد شدند وبعد از ان فيصل ابن تركي دوباره با سركوب شورشيان به قدرت رسيد.

بعد از مرگ فيصل ،مخالفان او قدرت را در دست گرفتند و سعود دوم از ال سعود به حكومت رسيد. در سال 1290 رئيس وهابيون (سعود ابن فيصل)در گذشت وحكومت بدست عبدالله ابن فيصل افتاد اما مدیريت او بسيار ضعيف بود ، در نتيجه قسمتي از سرزمينش بدست عثماني ها افتاد .در سال 1351 عبدالله از ال سعود به حكومت رسيد . او سر زمين هاي اطراف رياض را تصرف كرد و سرزمينهاي ديگر را نيز به تصرفات خود اضافه نمود .در اين سال اين سرزمين (مملكت سر زمين سعودي )نامگذاري شد.

با تقدير الهي ونيز به علت اينكه پاي حاكم بزرگ اين سرزمينها يعني دولت عثماني در ان ايام به جنگ جهاني كشيده شده بود، اتش ِ در حال خاموش شدن وهابيت دوباره شعله ور شد وباد بدعت وزيد ورشد لامذهبيت بيشتر شد.

دولت انگليس ديگر به صورت اشكار از ال سعود حمايت كرد وحكومت وي را به رسميت شناخت . حتي عبدالعزيز پادشاه وهابيون در خطبه اي اعلام كرد : هر كس از دولت انگليس قدرداني نكند از خداوند قدر داني نكرده است.

ملك عبدالعزيز اولين پادشاه وهابيون مي باشد بعد از او پسرش سعود به حكومت رسيد او قبل از مردن ،حكومت را به برادرش فيصل سپرد. فيصل بدست برادر زاده اش كشته شد و به جاي او خالد ابن عبدالعزيز به پادشاهي رسيد. چهارمين پادشاه وهابي ها ملك خالد وبعد از او فهد ابن عبدالعزيز پنجمين پادشاه وهابيون حكومت را بدست گرفت. ملك فهد در سال 1374هجری شمسی سكته كرد تا اينكه در اول مرداد سال 1384 هجری شمسی وفات كرد وبه جاي او وليعهدش ملك امير عبدالله ابن عبدالعزيز جانشين وي شد وهم اكنون پادشاه عربستان سعودي مي باشد.

نتايج تاريخ ال سعود

اگر بر تاريخ ال سعود نظر كنيم ونحوه تشكيل ان را بدانيم وبر چگونگي پيدايش محمد ابن عبدالوهاب واساس كارهاي او با همدستي استعمار ديرين انگليس واقف باشيم، خواهيم دانست كه راه وهابيت يك مرام سياسي مي باشد نه يك مذهي اسلامي. حضرت رسول الله(ص) در همان اول فرمودند: شاخ شيطان از نجد خارخ خواهد شد.

گفتار ضد ديني وهابيون

محمد ابن عبدالوهاب در صفحه 30 كتاب التوحيد چنين مي نويسد:(كمك گرفتن از مخلوق شرك است). ودر كتاب ديگرش كشف الشبهات صفحه 64 اورده است:(شرك اوردن مشركين اوليه از شرك ورزي مسلمان نماهاي زمان ما سبكتر است). وهابيون اعتقاد دارند اولين پيامبر حضرت نوح(عليه السلام) است. ودر كتابي ديگر مي نويسد:(قبر سيد احمد بدوي (اولياي بزرگ اهل مصر)بزرگترين بت است.)

وهابيون كسي را كه (يارسول الله)و(يا ولي )ندا كند وبر پيامبر وبزرگان دين توسل نمايد او را كافر واز دين خارج مي دانند.

انواع وهابيون

1- وهابي جلي (اشكار):اين نوع وهابي بين مردم اشكار است .وعقيده خود را از هيچ كس مخفي نمي كند وعلنا ميگويد كه مذاهب وطريقت ها را قبول ندارد وتمام كساني كه در اين راه باشند را مشرك مي داند ومي گويد صوفي گري خارج از دين است . مثل وهابيون سعودي كه در خطبه هاي جمعه و روزنامه ها وكتب و... اشكارا اعلام مي دارند.زيان وهابي جلي نسبت به دو نوع ديگر كمتر است زيرا هيچ فرد عاقلي سخن كسي را كه به مذهبش (اهل سنت و جماعت)اهانت كند قبول نخواهد كرد.

2- وهابي خفي: اين نوع وهابيت را مردم احساس نمي كنند . اين نوع وهابي در باطن معتقد به مذهب نمي باشند ومنكر طريقت هستند اما وهابيت خود را برای مردم اشکار نمي كنند ودر سخنرانيهاي خود ائمه مذاهب واولياء را مدح مي نمايند ودر تمام حركاتشان زيركانه عمل مي كنند. در جايي كه فرصت يابد وهابيت را تبليغ مي كنند وبه مردم مي گويند اگر حكمي را از عالم ديني شنيديد بلا فاصله از او سندش را جويا شويد اگر دليلي از ايت يا حديث اورد قبول كنيد وگرنه قبول نكنيد .اين نوع وهابي خود مي دانند كه در فتاوي دليل ذكر نميشود وفقط منحصر به احكام است وادله ان نزد مجتهد مي باشد اما با ان سخنان عقيده طرف مقابل را خراب مي كنند ونظرش را از فتاوي بر مي گرداند.اما شخص عالم مي داند كه ادله شرعي چهار نوع است:قران-حديث-اجماع-قياس-.البته زيان اين نوع وهابي از وهابي جلي بيشتر است.

3- وهابی غبي:اين نوع وهابي از شد ت ناداني وعدم تمايز بين مذهبش و راه وهابيت به رنگ وهابيت درامده است. اين نوع وهابي خود را حنفي يا شافعي ميداند وبه خيال خودمعتقد فقها واولياءاست كه البته چنين نيست.

در مسائلي چند گمان ميكند كه وهابيون با حنفي ها و شافعيها يكي هستند اگر حنفي ها و شافعيها عملي را منع مي كنند از جهت كراهيت است و وهابيون ان عمل را منع مي كنند از اين جهت كه به نظرشان شرك است.حنفيها و شافعيها صفت بعضي اعمال را منع مي كنند ووهابيون اصل ان را منع مي كنند .اين نوع وهابي بخاطر عدم تمييز ، ساز وهابيت را مي زنند . ادعاي او حنفي يا شافعي است اما عملش وهابي واز گمراه شدن خود خبر ندارد.

وهابي خفي با ظاهر فريبنده مردم را از مذهبش دور مي سازد و وهابي غبي از شدت حماقت و كودني ، مصيبت دين شده اند.

علائم وهابيت

1- شخص وهابي از توحيد سخن مي راند وخود را موحد نشان ميدهدومردم را به توحيد دعوت مي نمايد مقصد او اشخاص مقابل را مشرك دانستن است. در فرضيت توحيد (يكتا پرستي)هيچ مسلماني شك ندارد وتمام مسلمانان موحد هستند هيچ مسلماني مشرك نمي باشد وهيچ مشركي مسلمان نيست.

2- شخص وهابي شروع به خرده گيري از مذاهب مي نمايد ومجتهدين را عيب نموده ومذهب را بدعت مي شمارد.

3- شخص وهابي زبان بر عيبجويي از طريقت مي گشايد ومي گويد پيري ومريدي چه لزومي دارد ؟وچه نيازي به تصوف وسيادت مي باشد؟ همه اينها خرافات است.

4- شخص وهابي مي گويد فقط از خدا طلب نماييد واز غير خدا كمك نخواهيد ومي گويد نداي اولياء وبزرگان دین شرك ورزي بر خداست.

5- اگر كسي بگويد : قبور را زيارت نكنيد مردگان از شما طمع دارند شما چرا از مردگان طمع داريد .او وهابي است.

۶- شخص وهابي ميگويد: اوراد بعد از نماز پنجگانه لازم نيست ودعا كردن وخواندن قران بعد از نماز بدعت است.

۷- شخص وهابي دادن فديه نمازها وروزه هاي متوفي را به طور (دور اسقاط) جايز نمي داند ونهي كرده مي گويد : اين فريفتن خداست.

۸- شخص وهابي متبرك قرار دادن لباسها وديگر اسباب اولياء وصلحا را ناجايز وناروا مي داند.

۹- شخص وهابي منكر شنيدن مردگان است و مي گويد كه مردگان زوار خود را نمي شنا سند.

۱۰- شخص وهابي جشن ميلاد النبي را در روز ويا ماه تولد رسول خدا صحيح نمي داند وبدعت مي شمارد.

۱۱- اگر كسي بگويد فتاوي وكتب فقهي كه از ايت وحديث سند نداشته باشد مورد قبول نيست، وهابي است.

{{هشدار}} وهابيون اين بار با شعار تبليغ دين وبه عنوان جماعت تبليغي ، عقايد فاسد وگمراه كننده خود را به مسلمانان عوام وساده لوح تلقين ميكنند واكنون جماعت تبليغي پايگاه عظيمي براي نشر وتلقين عقيده وهابيت قرار گرفته است.

بنا براين بر حذر داشتن خويش واولاد واقوام وساير مسلمانان از اين گرئه هاي ضاله لازم و ضروري است.

((البته اين را هم بدانيد كه جماعت تبليغي كه توسط مولانا الياس اداره مي شد حركتي پر بركت بود كه هيچگونه انحرافاتي كه الان در اين گروه ديده مشود نبود.))

فقر و بی برکتی در رزق

اعمالی که موجب بی برکتی و فقر می شوند و باید از آنها پرهیز نمود

۱- غذا خوردن بدون شستن دست

۲- غذا خوردن بدون گفتن بسم الله

۳- غذا خوردن در تاریکی

۴- غذا خوردن در حالت تکیه

۵- خوردن و نوشیدن در حالت استاده

۶- خوردن و نوشیدن در حالت جنابت

۷- استفاده از ظروف شکسته

۸- قطع کردن نان با دندان

۹- خوابیدن بعد از نماز صبح تا طلوع خورشید

۱۰- خوابیدن در حالت برهنگی و لختی کامل

ادامه دارد...

تسبيح

و إن من شيء إلا يسبح بحمده و لكن لا تفقهون تسبيحهم.

 

توسل

توسل در يك نگاه

بسم الله الرحمن الرحيم

«مقدمه»

در شبه جزيره حجاز حدود 15 قرن پيش در خانواده اي والا تبار كودكي پاك و معصوم پا به عرصه گيتي نهاد و جهان هستي را با نور و هدايت خود منور نمود.

ستاره اي بدرخشيد و ماه مجلس شد         دل رميده ی ما را رفيق و مونس شد

نگار من كه به مكتب نرفت و خط ننوشت       به غمزه، مسأله آموز صد مدرّس شد.

آري. محمد به دنيا آمد و سعادت و نجات را با خود به همراه آورد. انسانها را از تاريكيهاي ضلالت، ظلم و ستم، به روشنايي و هدايت و عدالت رهنمون شد. وي با برخورداري از پاكي و پاكيزه گي، طينت سالم، سلامت روح و جسم، صداقت و درستي و هوش و استعداد سرشار، در اوان جواني به امين شهرت يافت.

ادامه نوشته